جدول جو
جدول جو

معنی پنج برگ - جستجوی لغت در جدول جو

پنج برگ
(پَ بَ)
بنطافیلون. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و نیز رجوع به پنج انگشت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنجه بزرگ
تصویر پنجه بزرگ
پنجه، نپنج روز آخر سال در تقویم ایران باستان که به ترتیب عبارت است از مثلاً اهنود، اشتود، سپنتمد، وهوخشتر و وهشتواش، چون در گاهنمای باستانی ایران هر ماه سی شبانه روز بود و هر سال ۳۶۰ شبانه روز می شد ازاین رو در پایان سال پنج روز می افزودند تا سال دقیقاً ۳۶۵ روز بشود
، پنجۀ دزدیده، پنجۀ مسترقه، خمسۀ مسترقه، پنجک، بهیزک، وهیزک، اندرگاه، پنجه وه
فرهنگ فارسی عمید
(پَ دَ)
اطاقی که پنج در یک سو (معمولاً رو بصحن) دارد، و این نوع بنا سابقاً بیشتر معمول بوده
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ رَ)
شاه رش. شاه ارش. یعنی ارش بزرگ و آن مقداری است از سرانگشت میانین دست راست تا سرانگشت میانین دست چپ وقتی که دستها را از هم بگشایند و آن رابه عربی باع و به ترکی قلاج گویند و آن مقدار پنج ارش کوچک باشد و ارش کوچک از سرانگشت میانین است تا مرفق که بندگاه ساعد و بازوست و شاه ارش را به این اعتبار پنج ارش می گویند. (برهان قاطع در کلمه شاه ارش)
لغت نامه دهخدا
(پَ جَ / جِ یِ گُ)
گیاهی است که بر روی ساقۀ آن برگهای کوچک بهم فشرده بسیار روئیده و تا حدی شبیه به خزه ها تمیز داده میشود، ساقۀ آن نیز آوندهای کامل دارد. ریشه آن بجای آنکه تشکیل ریشه های فرعی دهد همیشه به دو شاخه میشود و هر یک از شاخه های آن نیز دو شاخه میشوند وهمین وضع را در تقسیم شاخه های آن میتوان بخوبی مشاهده کرد. این وضع در شاخه شدن ساقه و ریشه در نباتات دورانهای قدیم که اغلب آنها از تیره پنجه گرگیان بوده اند بسیار دیده شده است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 173)
لغت نامه دهخدا
(پَ م رَ)
موضعی در شمال کارده در نواحی شمالی مشهد مقدس
لغت نامه دهخدا
(بَ)
در اصطلاح فیزیک، عمل دستگاه متراکم کننده گاز بنزین و بخار موتور. (فرهنگ فارسی معین) ، در اتومبیل به بخاری که از لولۀ اگزوز خارج می شود اطلاق می گردد. (فرهنگ فارسی معین) ، تربند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پارچه ای آغشته به آب گرم یا سرد که بر روی عضوی از بدن گذارند (مثلاً در سلمانیها پس از تراشیدن صورت یا جهت مداوای عضوی). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ)
در قدیم با واو مجهول، چوب و درخت و تخته، واز این جهت چوب تراش را درودگر گویند. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
برندۀ گنج. کسی که گنج را برد
لغت نامه دهخدا
اطاقی که پنج در دریک سو (معمولا رو بصحن) دارد (سابقا بیشتر معمول بوده)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ورق اول بازی از آن او باشد کسی که ورق اول بازی را بدو دهند سر برگ، پوسته ای که پیش از پیدایش برگ ظاهر شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر برگ
تصویر پر برگ
بسیار برگ وریق، بسیار رخت و کالا
فرهنگ لغت هوشیار
(قمار) پنج ورق متشابه که در بازی آس بدست یک تن آید مانند پنج آس یا پنج شاه و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج بر
تصویر گنج بر
برنده گنج حامل گنج
فرهنگ لغت هوشیار